وصال عشق

در وصل هم ز عشق تو ای گل در آتشم

عاشق نمی‌شوی که ببینی چه می‌کشم


با عقل آب عشق به یک جو نمی‌رود

بیچاره من که ساخته از آب و آتشم


           دیشب سرم به بالش ناز وصال و باز

صبحست و سیل اشک به خون شسته بالشم


پروانه را شکایتی از جور شمع نیست

عمریست در هوای تو میسوزم و خوشم


خلقم به روی زرد بخندند و باک نیست

شاهد شو ای شرار محبت که بی‌غشم


باور مکن که طعنه‌ی طوفان روزگار

جز در هوای زلف تو دارد مشوشم


سروی شدم به دولت آزادگی که سر

با کس فرو نیاورد این طبع سرکشم


دارم چو شمع سر غمش بر سر زبان

لب میگزد چو غنچه‌ی خندان که خامشم


هر شب چو ماهتاب به بالین من بتاب

ای آفتاب دلکش و ماه پری‌وشم


لب بر لبم بنه بنوازش دمی چونی

تا بشنوی نوای غزلهای دلکشم


ساز صبا به ناله شبی گفت شهریار

این کار تست من همه جور تو می‌کشم

((استاد شهریار))

 

غریبانه

لبت صریح ترین آیه ی شکوفائی ست
و چشمهایت شعر سیاه گویائی ست
چه چیز داری باخویشتن که دیدارت
چو قله های مه آلود محو و رویائی ست
چگونه وصف کنم هیئت نجیب ترا
که در کمال ظرافت کمال ِ  والا ئی ست
تو از معابد مشرق زمین عظیم تری
کنون شکوه تو و بهت من تماشائی ست
در آسمانه ی  در یای دیدگان تو شرم
شکوهمند تر از مر غکان در یائی ست
شمیم وحشی گیسوی کولیت نازم
که خوابناک تر از عطر های صحرائی ست
مجال بوسه به لب های خویشتن بدهیم
که این بلیغ ترین مبحث شناسائی ست

پناه غربت غمناک دستهائی باش
که دردناک ترین ساقه های تنهائی ست .
           

در این چند روزی که نبودم از تمامی دوستان عذر می خواهم چون رفته بودم برای برداشت محصول به روستا. خدا را شکر محصول امسالمان در مقایسه با دیگر مناطق که اکثرا به علت خشکسالی سال خوبی برایشان نبودوضعیت خوبی داشت.