نامگذاری امام حسین (ع) توسط خداوند

هنگامی که حضرت امام حسین (ع) متولد شد ، حضرت رسول (ص) به اسماء فرمود:

« ای اسماء! فرزند من را بیاور.»

اسماء می گوید : « آن حضرت را در جامه سفیدی پیچیده و به خدمت پیامبر (ص) بردم.

حضرت او را گرفت و در دامن خود گذاشت و در گوش راست او اذان و در گوش چپش اقامه گفت.»

سپس جبراییل نازل شد و گفت : « حق تعالی به تو سلام می رساند و می فرماید : چون علی (ع) نسبت به تو به منزله هارون به موسی (ع) است پس او را به اسم پسر کوچک هارون یعنی « شبیر» نام بگذار و چون لغت تو عربی است او را حسین (ع) بنام.»

(ولادت امام حسین (ع) و علمدار کربلا حضرت ابوالفضل العباس(ع) مبارک)

مبعث رسول خدا مبارک

به نام او... که رحمان است و هم رحیم.

و درود بی پایان بر بنده برگزیده و مصطفایش و بر دوذمان پاکش.

ای انسان سرگردان در ملکوت زمین!

بی راهه مرو... شب بسی تار است و ظلمانی ؛

و فجر صادق از دیده ها پنهان است؛

جهان در انتظار آفتاب لحظه شماری می کند؛

و این سان که ظلمت جاهلیت به پایان می رسد ؛

از درون شب تار ، نور خدا در مکه پدید می آید ؛

فروغی نامتناهی تا اعماق درّه ها و در یاها... کوه ها و بیابانها... جوی ها و رودها و هر چه میان آسمانها و زمین است می تابد ؛

این است فروغ سرمدی محمد(ص) ؛

و اکنون کیست که این فروغ را ببیند و تابشی از آن را به ما برساند تا از آن شعاع ربانی و تابش الهی توشه ای برگیریم و به زندگی ارزش بخشیم.

باید او را شناخت و اورا به دیگران – در هر جا و هر مکان – به سبک های مختلف ، با زبان های گوناگون، به روایت های متعدّد و به وا‍‍‍‍‍‍ژه های دیگر شناساند.

باشد که از افق اطاعت تا آسمان معرفت راه بپیماییم.

آری ! هم اکینک هنگام آن رسیده است که نور محمد(ص) در سراسر وجودمان چون چراغ هایی تابناک منفجر شود و این انفجار نور بر پهنای زندگی افاضه کند...

افاضه ای خوش بوتر از گل یاس و روان تر از آب زلال...

و این نور مقدس همچنان در هر رواقی که خداوند را نیایش کنند بتابد و دیگران را فوج فوج به ساحت بندگی حق سوق دهد که تنها او را بخوانند و از او یاری جویند

« ایّاک نعبد و ایّاک نستعین »

(مبعث رسول خدا مبارک باد.)

بر گرفته از کتاب محمد راز آفرینش (سید جواد هاشمی )

دست نوازش

روزی در یک دهکده کوچک، معلم مدرسه از دانش آموزان سال اول خود خواست تا تصویری از چیزی که نسبت به آن قدردان هستند، نقاشی کنند. او با خود فکر کرد که این بچه های فقیر حتماً تصاویرمیز پر از غذا را نقاشی خواهند کرد. ولی وقتی پسرک نقاشی ساده و کودکانه خود را تحویل داد، معلم شوکه شد.او تصویر یک دست را کشیده بود، ولی این دست چه کسی بود؟ بچه های کلاس هم مانند معلم از این نقاشی مبهم تعجب کردند.یکی از بچه ها گفت: "من فکر میکنم این دست خداست که به ما غذا می رساند. یکی دیگر گفت: شاید این دست کشاورزی است که گندم می کارد و بوقلمون ها را پرورش می دهد.هر کس نظری می داد تا این که معلم بالای سر پسرک رفت و از او پرسید: این دست چه کسی است؟پسرک در حالی که خجالت می کشید، آهسته جواب داد: خانم معلم، این دست شماست.معلم به یاد آورد از وقتی که پسرک پدر و مادرش را از دست داده بود، به بهانه های مختلف نزد او می آمد تا خانم معلم دست نوازشی بر سر او بکشد.
زندگی یک گل سرخ است ، پر از عطر پر از خار پر از برگ لطیف ، یادمان باشد اگر گل چیدیم ، عطر و گل و خار و برگ ، همه همسایه دیوار به دیوار همند !
فرق نمیکند گودال آب کوچک باشی یا دریای بیکران ، زلال که باشی آسمان در توست !